واسه فهمیدن حال من
فقط یه ثانیه بزار خودتو جای من
در حالی که هیشکی نمیگیره دستمو
باید بدونم راه و رسم زندگیتو؟!
دردمو نمیدونی و به خودت حق میدی
فکر میکنی همه چیرو دربارم فهمیدی
ولی چیزایی هستن که فهمیدنشون آسون نیست
حتی گفتنشون با وازه ها ممکن نیست
باید اونارو بخونی از توی چشام
در حالی که نمیکنی نگام
من الان تو یه تاریکیه بزرگ گم شدم
چشام از اشک و ماتم پر شدن
تو این تاریکی نورام دارن یکی یکی خاموش میشن
تا می خوام برسم بهشون ازم دور میشن
دیگه من خسته شدم از دویدن
می خوام فرض کنم اصلا اونارو ندیدم
تعداد بازديد : 1038